يروزه هاي منتشر سرد سرمدي آب است و آب و آبي بي ابر بر آسمان جاري واژون اسكندريه مثل هلالي است بر موج ها گريز ستيزاي فرصت ست و مرغكان چيره ي ماهي خوار 77 و 7 و فراوان 7 در انتشار هندسي خويش بر موج ها هجوم مي آرند و من طنين پويه و پرواز و پنجه را بر س
قتي مياي صداي پات از همه جاده ها مياد انگار نه از يه شهر دور كه از همه دنيا مياد تا وقتي كه در وا ميشه لحظه ي ديدن مي رسه هر چي كه جاده س رو زمين به سينه ي من مي رسه ، آه اي كه تويي همه كسم بي تو مي گيره نفسم اگه تو رو داشته باشم به هر چي مي خوام مي رس
سرمدي
آب است و آب و آبي بي ابر
بر آسمان جاري واژون
اسكندريه مثل هلالي است
بر موج ها گريز ستيزاي فرصت
ست
و مرغكان چيره ي ماهي خوار
77 و
7 و
فراوان 7
در انتشار هندسي خويش
بر موج ها هجوم مي آرند
و من طنين پويه و پرواز و پنجه را
بر س
از همه جاده ها مياد
انگار نه از يه شهر دور
كه از همه دنيا مياد
تا وقتي كه در وا ميشه
لحظه ي ديدن مي رسه
هر چي كه جاده س رو زمين
به سينه ي من مي رسه ، آه
اي كه تويي همه كسم
بي تو مي گيره نفسم
اگه تو رو داشته باشم
به هر چي مي خوام مي رس