ما به هم محتاجيم
مثل ديوونه به خواب
مثل گندم به زمين
مثل شوره زار به آب
ما به هم محتاجيم مثل
ما به آدما
مثل ماهيا به آب مثل آدم به هوا
دستامون از هم اگه دور بمونه
شب شيشه اي ديگه نمي شكنه
Freitag
از آغاز آنچه كردم ، بي ثمر بود همه سودم درين سودا ضرر بود چه حاصل بردم از اين بازي بخت كه انجامش از آغازش بتر بودنه هرگزتن به راحت آشنا شد نه هرگز دل ز شادي با خبر بود بد و خوب آنچه گفتم ، بي اثر ماند شب و روز آنچه كردم بي ثمر بودبهار زندگي زودم خزان گشت كه عمرم چون نسيمي تيزپر بودبه هر در ، حلقه اي كوبيد و كوچيدمرا قسمت گدايي دربه در بودگمان را از يقين برترشمردم كه چشم و گوش عقلم كور و كر بود به كار ديگران خنديدم از كبرز بس انديشه ي بكرم به سر بودبه شعر آويختم ، چون برگ در باد ندانستم كه باد آشوبگر بودبناي هستي ام را واژگون كردكه اينم گوشمالي مختصر بودحريفان ، خانه ها بنياد كردندمرا خشت قناعت زير سر بودرفيقان نعره ي مستي كشيدند مرا فرياد خونين از جگر بودبه بيدردان سپردم خوشدلي را كه نوش ديگرانم نيشتر بود بسا شب ها كه از آشفته حالي چو سر بر آسمان كردم ، سحر بود بسا ايام كز شوريده بختي دل غمگينم از شب تيره تر بود بهشت شادخواران ، جاي من نيست مرا از آتش دوزخ گذر بود گرم برگشت ممكن بود ازين راه و يا در طالعم راهي دگر بود بدينسانش نمي پيمودم اي مردكه در اين راه پيمودن ، خطر بودبرين عمر به باطل رفته ، نفرين خدايا ! بس كن اين بيداد ، آمين
Donnerstag
دوباره ولوله در من به راه افتاده
نگاه! توي سرم چارراه افتاده
صداي ترمز ماشين و بوقهاي بلند
چقدر راه که در من به چاه افتاده
تمام زندگي ام عکس درد در رنجيست
که ناشيانه سفيد و سياه افتاده
مرا به جاي خودم اشتباه مي گيرند
چقدر آينه در اشتباه افتاده


بدینسان ما دو پنجره ای رو در روی همیم. از این جا میشود به هم نگاه کنیم، ترانه های مان را با هم بخوانیم، پای
صحبت همدیگر بنشینیم و اندوه های مشترک خود را با هم تقسیم کنیم. تکنولوژی ما را به همسایگی فرا خوانده است و کم کم باید باور کرد که زندگی همسایگی است. خوش به حال من و تو اگر همسایه های پر خاطره ای هم باشیم، که بی تردید خواهیم بود. در این خانه چیزی نیست و اگر هست فقط حضور زلال توست. من عاشق فردای عاشقانه و پر ترانه ام از تو هم دعوت می کنم با هم باشیم."رفتن تنها خطر داردراه بی همراه خطر دارد
ich vermiss dich auch ...