Montag
ديگه انگيزه ندارم ... كه بازم با تو بمونم ................. هيچ دليليم نداره ... كه بي تو زنده نمونم
ديگه تكراري ندارن ... روزاي با تو نشستن ...... ريشه سنگ رو ميسوزوند ... كاري كه تو كردي با من
مدتي بود حس ميكردم ... كه دلت يه جا اسير ....... پشته پا زدي به بختت ... كي واست جز من ميميره
دسته تو توو دسته من بود ... دلت اما جاي ديگه ........ تو خودت خبر نداري ... اما چشمات اينو ميگه
واسه ي هميشه خورشيد ... لاي ابرا نميمونه ........ پا گذاشتي روي حسم ... دستتو رو كرد زمونه
تو ميگي يه وقتا گاهي ... پيش مياد يه اشتباهي ........ نه ديگه ديگه نميشه ... واسه تو نمونده راهي
يه خيانت بزرگ ... كاري كه تو كردي با من ........... پل عاطفه شكسته ... بين دستاي تو و من
ديگه ديدنت محال ... ديگه برگشتن خيال ........ سزاي كارت همين بود ... دل از اون نگات بيزار
تو برو بگرد توو دنيا ... هيچكي مثل من نميشه ....... برو كه عشقت دروغ بود ... نبودي با من هميشه
1 Comments:
Anonymous Anonym said...
با سلام و عرض ادب و احترام
بسيار زیبا بود.
...
ميشودازحسرت ديدار تو بيمار شد/ميشود در عين مستي نزد تو هوشيار شد/ميشود مثل خدا در نزد تو تعظيم كرد/ميشوددر نزد تو مشغول استغفار كرد/ميشود نام تو را همچون دعايي ذكر كرد/ميشود با جان و دل خواهان اين تكرار شد/ميشود از شوق ديدار تو رفتن سوي خواب/ميشود با ياد تو هر نيمه شب بيدار شد
....
زیبا بود
موفق باشید
همیشه منتظرش خواهم ماتد