Mittwoch
ich bin noch da! und du?
8 Comments:
Anonymous Anonym said...
برايت خاطراتی بر روی اين دفتر سفيد نوشتم;
كه هيچ كسی نخواهد توانست اين چنين خاطرات شيرينی را;
برای بار دوم برايت بازگويد.
چرا مرا شكستي؟ چرا؟
اشعاری برايت سرودم;
كه هيچ مجنونی نخواهد توانست مهربانی و مظلومی چهره ات را توصیف كند.
چرا تنهايم گذاشتي؟ چرا؟
چهره ی پاك و معصومت را صد ها بار بر روی ورق های سفيد;
با باقی مانده ی وجودم نگاشتم.
چرا اين چنين كردی با من؟ چرا؟
زيبا ترين ستارگان آسمان را برايت چيدم.
خوش بو ترين گل های سرخ را به پايت ريختم.
چرا اين چنين شد؟ چرا؟
من كه بودم؟
كه هستم؟
به كجا می روم؟

Anonymous Anonym said...
اما چرا
انتخاب زیبای بود
...
آيا گناه با هم بودن در شهر بيش از خلوتگه تنهاييست
بي شك اينگونه نيست
اما چرا
كسي به من گويد كه چرا
چرا اين گونست
چه كسي مي‌داند
من، تو، پدر، مادر
يا آنها كه عشق را هيچ مي‌انگارند
واقعا چه كس
...
همیشه منتظر خواهم ماند.
مو فق باشی

Anonymous Anonym said...
سلام ... متن زيبايی بود
...
این شعر نیست ... کلام نیست ... متن حاشیه بر اوراق یک دفتر خاطرات نیست ...! این حقیقت است ... حقیقتی افسانه ای ... که بارها افسانه ام با تو به حقیقت پیوست از تو سر شار شد از تو جانی دوباره گرفت ... از نفسهای گرم تو ... از صداقتهای گفتار تو ... از محک های بی دریغ تو سخت می ترسم ...! سخت می هراسم که آتش شرمم را باور نداری ... که اشکم را باور نداری ... صدایم را به ورطای بودن ها عادت نداری..! بمان
...
همیشه منتظر خواهم ماند.
موفق و پیروز باشی

Anonymous Anonym said...
گريه نكردم پيش تو،با اينكه پرپر مي زدم
با خون دل از پيش تو رفتم وباز نيومدم
بازي عشق تو رو جانانه باختم،مثه بازنده ي خوب مردانه باختم
همه ي ثروت من تحفه ي درويش نفسم بود كه به تو شاهانه باختم
لبخند آخرين من دروغ معصومانه بود
براي پنهان كردن داغ دل ديوانه بود
من مات مات از بازي شطرنج عشق مي آمدم
شاه مهره ي دل رفته بود ، من لاف بردن مي زدم
قلعه ي دل ،اسب غرور ،لشكر تار و مار عشق , دادم به ناز رخ تو
اين همه يادگار عشق
گفتم ببر ، هر جي كه هست ،رقيب رند چيره دست
گفتي تو مغروري هنوز،با فتح اين همه شكست!

Anonymous Anonym said...
زندگی اجبار است............

مرگ انتظار است...............

عشق یک بار است.............

فکر تو تکرار است.................

جدایی دشوار است...............

کاش گناهی کنم که مجازاتش تبعید به قلب تو باشد

خوشبخت باشید و شاد

Anonymous Anonym said...
سلام
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
همیشه در انتظارش هستم
شاد و پیروز و سربلند باشی

Anonymous Anonym said...
دلم بس ناجوانمردانه تنگ است

چرایش را نمیدانم

اشکی نمیریزم

اما چشمهایم داغ داغ ست

گریه هایم درونی ست

خنده هایم ظاهریست

گاه از تنگی دلم نفسی روی سینه ام سنگینی میکند

و صدایش را میشنوم که با سختی میگوید

اشکهایت را در من نریز رهایشان کن

Anonymous Anonym said...
زندگی لحظه های عاشقانه نیست دوست داشتن شوخی بچگانه نیست

زندگی لطف خدا به ماست صادقانه گفتن تمام قصه هاست

دل شکستن که کارآدماست گر نمی دانی خطای بنده هاست