Mittwoch

Love, with very young people, is a heartless business. We drink at that age from thirst, or to get drunk; it is only later in life that we occupy ourselves with the individuality of our wine.
...............
Liebe ist mit sehr jungen Leuten ein herzloses Geschäft. Wir trinken in diesem Alter von Durst, oder zu werden betrunken; es ist nur später in dem Leben, dass wir uns mit der Individualität von unserem Wein beschäftigen.
22 Comments:
Anonymous Anonym said...
امشب هوای ساحل روحم چه بی ریاست
رویای اوغم از دل من پاک کرده است
اندوه دوری از تپش یک نگاه ناز
دل را به رسم عاطفه نمناک کرده است

یادش بخیر دسته گلی از صداقتش
در لابه لای شهر وجودم نشسته بود
دست مرا به رسم وفا سبز می فشرد
دستش اگر چه از غم یک عمر خسته بود

او رفت و کوچه های غریبانه زمان
در یک سکوت خسته و معصوم مانده اند
گل های سرخ عاطفه هم بی حضور او
در گردباد حادثه مظلوم مانده اند

از پشت آرزوی تمام بنفشه ها
ناگاه یک فرشته به فریاد دل رسید
دستان آسمانی خود را به رسم عشق
بر گونه غریب گل اطلسی کشید

احساس جز شکفته شدن آرزو نداشت
یک بار دیگر از تپش عشق خیره ماند
باران گرفت و نغمه موزون لطف او
یک صفحه از کتاب صفا را دوباره خواند

از آن زمان بهار دلم جور دیگری ست
یک جای آن شکفتن و یک جای آن غم است
یک جای آن حضور شکوفای انتظار
جای دگر بلور شکیبای شبنم ست

اما اگر بنفشه زیبای من نبود
آیا کسی به کوچه احساس می رسید؟
آیا صدای غربت این روح خسته را
نیلوفری نجیب و صمیمانه می شنید؟

باران لطیف و پر تپش و مهربان ببار
زیبایی ات نداعی تصویر ماه اوست
تنها عبور آبی تو در دل زمان
گویای عشق پاک ودل بی گناه اوست

ای آسمان آبی قلب بهاریت
تا بیکران شهر صداقت پناه دل
ای چتر غنچه های شکسته ز درد عشق
ای چشم توامید گل بی گناه دل

رویای عاشقانه پیوند با دلت
زیباترین تجسم پایان خستگی ست
نبض لطیف عاطفه ات تا ابد رساست
این اوج روشنایی دنیای زندگی ست

باران مهربانی ات از دوردست عشق
بر روح پاک یاس امیدم چکیده است
فریاد انتظار مرا از گلوی عشق
حتی افق به رسم تواضع شنیده است

عطر عبور آبی ات از کوچه باغ عشق
گلبوته های یاد مرا ناز می کند
نیلوفر غریب نگاهت از آسمان
چشمان انتظار مرا باز می کند

نقاشی نگاه صمیمانه ات هنوز
مانده میان یاسمن آرزوی من
چشمان تو خلاصه اوج پرنده هاست
و قصه ایست از عطش جستجوی من

تو رفتی و نگاه تو از شهر دل گذشت
من در حریم عاطفه پروانه ام هنوز
در باور حقیقت بی انتهای عشق
مجنون صفت به یاد تو دیوانه ام هنوز

Anonymous Anonym said...
می شود سینه را گلستان کرد
یا کویری بدون باران کرد

می توان خشم را به خاک نشاند
یا جهان را ز خشم ویران کرد

می شود باد بود، لیک نسیم
می توان باد بود و طوفان کرد

می شود چشمه شد به آبادی
می توان سیل بود و طغیان کرد

می توان خاطری خزانی داشت
یا خزان را گلم بهاران کرد

مهر را می توان به بند کشید
می شود پیشکش به یاران کرد

عشق را می توان فراری داد
می شود عاشقی فراوان کرد

می شود این کنی عزیز دلم
با هنر می توان ولی آن کرد

می توان تا افق دوید به شب
همه را در سپیده مهمان کرد

می توان تا سپیده در کنار دو تار
تکیه بر زخم های عثمان کرد

می توان آسمان دل ها را
با تبسم ستاره باران کرد

می شود ((سالک )) لطیفی شد
رخنه در غصه های انسان کرد


بی گمان می شود به عشق و به مهر
شورش تازه ای در ایران کرد

Anonymous Anonym said...
امشب هوای ساحل روحم چه بی ریاست
رویای اوغم از دل من پاک کرده است
اندوه دوری از تپش یک نگاه ناز
دل را به رسم عاطفه نمناک کرده است

یادش بخیر دسته گلی از صداقتش
در لابه لای شهر وجودم نشسته بود
دست مرا به رسم وفا سبز می فشرد
دستش اگر چه از غم یک عمر خسته بود

او رفت و کوچه های غریبانه زمان
در یک سکوت خسته و معصوم مانده اند
گل های سرخ عاطفه هم بی حضور او
در گردباد حادثه مظلوم مانده اند

از پشت آرزوی تمام بنفشه ها
ناگاه یک فرشته به فریاد دل رسید
دستان آسمانی خود را به رسم عشق
بر گونه غریب گل اطلسی کشید

احساس جز شکفته شدن آرزو نداشت
یک بار دیگر از تپش عشق خیره ماند
باران گرفت و نغمه موزون لطف او
یک صفحه از کتاب صفا را دوباره خواند

از آن زمان بهار دلم جور دیگری ست
یک جای آن شکفتن و یک جای آن غم است
یک جای آن حضور شکوفای انتظار
جای دگر بلور شکیبای شبنم ست

اما اگر بنفشه زیبای من نبود
آیا کسی به کوچه احساس می رسید؟
آیا صدای غربت این روح خسته را
نیلوفری نجیب و صمیمانه می شنید؟

باران لطیف و پر تپش و مهربان ببار
زیبایی ات نداعی تصویر ماه اوست
تنها عبور آبی تو در دل زمان
گویای عشق پاک ودل بی گناه اوست

ای آسمان آبی قلب بهاریت
تا بیکران شهر صداقت پناه دل
ای چتر غنچه های شکسته ز درد عشق
ای چشم توامید گل بی گناه دل

رویای عاشقانه پیوند با دلت
زیباترین تجسم پایان خستگی ست
نبض لطیف عاطفه ات تا ابد رساست
این اوج روشنایی دنیای زندگی ست

باران مهربانی ات از دوردست عشق
بر روح پاک یاس امیدم چکیده است
فریاد انتظار مرا از گلوی عشق
حتی افق به رسم تواضع شنیده است

عطر عبور آبی ات از کوچه باغ عشق
گلبوته های یاد مرا ناز می کند
نیلوفر غریب نگاهت از آسمان
چشمان انتظار مرا باز می کند

نقاشی نگاه صمیمانه ات هنوز
مانده میان یاسمن آرزوی من
چشمان تو خلاصه اوج پرنده هاست
و قصه ایست از عطش جستجوی من

تو رفتی و نگاه تو از شهر دل گذشت
من در حریم عاطفه پروانه ام هنوز
در باور حقیقت بی انتهای عشق
مجنون صفت به یاد تو دیوانه ام هنوز

Anonymous Anonym said...
يه كتاب پير و كهنه...
با صفحه هاي پاره!!!
يه فنجون قهوه ي نيمه خورده...!!!
تو يه اتاق تاريك و متروك...!!!
...
نميدونم بين اين مردم غريبه چيكار كنم
حتما فكر مي كني كه تو ديار غربتم!
اما نه من همينجام كنار شما
اما نه با شما
تو جمع اما نه با جمع
وقتي كه به فكراي كثيفي كه توي ذهن اين مردمه فكر مي كنم ، حتي يه دم و بازدم نفس مثل اونا بودنم برام كار خيلي سختيه!
اما نمي دونم الان چجوري زنده ام!
فقط مي دونم نمي خواستم باشم!
اما يه جوري بايد از دست اين مردم بيرحم و خونخوار خلاص شم!
آهان!
...آره!!!
حتما ميرم...!!!
ميرم يه جاي دور كه هيچ آدمي اونجا نباشه!
خب حالا مي فهمم چرا حيوونا تو جنگل زندگي مي كنن!
مي تونم شرط ببندم كه هيچكي حرف منو نمي فهمه!
براي همينم غربيم!
خب يه آدم غريب جز احساس تنهايي تنها راهش فراره!
منم ديگه طاقتم تموم شده! ديگه نمي تونم احساس تنهايي رو انتخاب كنم!
اين سري ميخوام گزينه ي دوم رو انتخاب كنم!
شايد راهي باشه!
خب به نظرت تو چيزي از من مي دوني؟!
...نه...!!! امكان نداره!
امكان نداره كسي بدونه من كي ام!
به خاطر همينم سه نقطه ام ... !!!
چون هيچكي نمي دونه من چجور آدمي ام!
من هميشه سعي كردم با بقيه فرق كنم!
من طبيعتا اينجوري بودم!
...اما!
حالا مي فهمم چرا اينو مي خوام!!!
چون مي دونم اين مردم چجورن!!!
اگه بدوني كه همون آدمايي كه تو خيابون توي پياده رو از كنارت رد ميشن و حتي قبلش يه ببخشيدم ميگن تو ذهنشون چي ميگذره مي فهمي من چي ميگم!
نمي دونم چطوري انسان اشرف مخلوقات شده!
البته من نمي گم انسانها بدن بلكه فكر مي كنم ديگه انساني نيست!
چون خدا تعريف ديگه اي از انسان ها داره!
نه اينا!!!
اين همه چيز خوب ميتونه باشه كه بهش فكر كنن!
چرا همش بدي!!!؟؟؟
نمي دونم چرا اينجام!
درسته اگه طبيعت مي خواست من تو جنگل باشم حتما يك حيوون درندم مي كرد!
اما حتي اون حيوود درنده هم از اين موجودات بهتره!
ولي من ميتونم با طبيعت كنار بيام!
چون مثل آدما نيستم!
يعني اصلا آدم نيستم!!!
يه وقتايي به ديوونه ها ميگم خوش به حالتون كه ديوونه ايد و شكر ميكنم كه اونا سالم نيستن...!!!
عجيبه؟!!!
نه... اصلا ... من دليل منطقي اي براي اين حرف دارم!!!
آخه فكر مي كنم اگه اونا هم سالم بودن مثل همين آدما ميشدن! پس هر چي كمتر بهتر!
حالا تنها كاري كه مي كنم اينه كه بهت قول ميدم كه يه روز ميرم!
حتما!
همون جايي كه گفتم!
توي يه كلبه ي تارك ...تنها و متروك!
به همراه حيوونا!
اونا ارزششون بيشتره!
مطمئن باش يه روز ميرم...!!!
و همون طوري كه هميشه ميگم:
روياها براي من رويا نيستن! عمليشون مي كنم!!!
ديگه كتاب زندگيم بسته شد ... چون ديگه كلمه اي نمونده كه بخونمش!
حتي پايان آخرشم خوندم!
شايد فكر كنيد با رفتن مي ميرم و از جمع زنده ها كه خودتون باشيد ميرم...!!!
اما نه...!!! من زندگي ميخوام... همتون مرده ايد!!!
آخرين صفحه رو هم بستم و كتابو توي شعله ي شومينه كه اتاق و سرد و تاريكمو روشن كرده انداختم... تاريك...!!!
... پايان!!!

Anonymous Anonym said...
هنگامی که عشق فرا می خواندتان،
از پی اش بروید،
گرچه راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامی که بال های عشق در بر می گردتان،
خود را در آن بال ها رها کنید،
گرچه در لابه لای پر هایش تیغ باشد
و زخمی تان کند.
و هنگامی که با شما سخن می گوید،
باورش کنید،
گرچه طنین کلامش،
رویاهاتان را بر هم زند،
چنان که باد شمال،
از باغ و گلستا ن تان،
سرزمینی بی حاصل می سازد.

زیرا عشق،
همانطور که تاج بر سرتان می گذارد،
بر صلیبتان می کشد.
عشق،
همانطور که شا را می پروراند،
شاخ و برگتان را نیز می زند
و هرس می کند.

عشق،
همانطور که از تنه ی ستبرتان بالا می رود
و نازک ترین شاخه هاتان را،
که در آفتاب می لرزند،
نوازش می کند،
به ریشه هاتان نیز فرو می آید
و آن ها را که در خاک چنگ انداخته اند،
می لرزاند.

عشق،
عشق با شما چنین می کند
تا رازهای دل خود را بدانید،
و بدین سان،به پاره ای از قلب بزرگ
زندگی بدل شوید.


اما اگر از سر ترس،
فقط در پی کام و ناز عشق باشید،
از دسترس خرمن کوب عشق دور شوید،
و به آن جهان یکنواخت و بی فصل بروید
که در آن می خندید،
اما نه با همه ی وجود،
و می گریید،
اما نه با همه ی وجود.


عشق چیزی نمی دهد،
مگر همه ی وجود خود را،
و چیزی نمی گیرد،مگر از دستان خود.
عشق،هرگز جویای تملک نیست و هر گز به
تملک در نمی آید.
عشق،برای خود،بسنده است.
عشق، مستغنی ست.
هنگامی که عشق می ورزید،
مگویید"خدا در دل من است."
بگویید"من در دل خدا هستم."
مپندارید که زمام جریان مواج عشق را در
دست دارید،
زیرا عشق است که اگر سزاوارتان بداند،
جاری جام تان را به سوی دریای خود
هدایت خواهد کرد.
تمنای عشق این است:تمام کردن خویشتن.
اما اگر عاشقید و تمنایی دارید،
تمناهاتان اینها باشند،
آب شدن به سان جویبار و نغمه خواندن در گوش شب.
آشنا شدن با ژرفای درد عاشقی،
و شادمانه غلتیدن در دریای خون گرم خویش.
بیدار شدن در سحرگاهان،و با دلی بالدار،
ستودن موهبت روزی دیگر را که مهبای عشق ورزی ست.
آسودن در بستر نیمروز،
و فرو شدن در شور عشق،
شباهنگام با دلی سرشار از نغمه های نیایش،
به خانه بر گشتن،
آنگاه با آوازهای خوشگل دل بر لب،
به خواب رفتن و غنودن.



جبران خلیل جبران

Anonymous Anonym said...
سلام دوست عزيز و مهربانم
متن زیبایی بود.
.....
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
با آرزوی بهترینها
همیشه منتظر...!!!
شاد و عاشق باشی

Anonymous Anonym said...
سلام دوست عزيز و مهربانم
متن زیبایی بود.
.....
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
با آرزوی بهترینها
همیشه منتظر...!!!
شاد و عاشق باشی

Anonymous Anonym said...
سلام دوست عزيز و مهربانم
متن زیبایی بود.
.....
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
با آرزوی بهترینها
همیشه منتظر...!!!
شاد و عاشق باشی

Anonymous Anonym said...
سلام دوست عزيز و مهربانم
متن زیبایی بود.
.....
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
با آرزوی بهترینها
همیشه منتظر...!!!
شاد و عاشق باشی

Anonymous Anonym said...
سلام دوست عزيز و مهربانم
متن زیبایی بود.
.....
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
با آرزوی بهترینها
همیشه منتظر...!!!
شاد و عاشق باشی

Anonymous Anonym said...
سلام دوست عزيز و مهربانم
متن زیبایی بود.
.....
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
با آرزوی بهترینها
همیشه منتظر...!!!
شاد و عاشق باشی

Anonymous Anonym said...
سلام دوست عزيز و مهربانم
متن زیبایی بود.
.....
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
با آرزوی بهترینها
همیشه منتظر...!!!
شاد و عاشق باشی

Anonymous Anonym said...
سلام دوست عزيز و مهربانم
متن زیبایی بود.
.....
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
با آرزوی بهترینها
همیشه منتظر...!!!
شاد و عاشق باشی

Anonymous Anonym said...
سلام دوست عزيز و مهربانم
متن زیبایی بود.
.....
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
با آرزوی بهترینها
همیشه منتظر...!!!
شاد و عاشق باشی

Anonymous Anonym said...
هوس میکده داره، دل دیوونه ی من
نمی دونه بی تو ایام بهارو چه کنه
چه کنه
چه کنه

آخه باز خونه خرابه، غم عشق تو بگو
دل آشفته ی بی صبرو قرارو چه کنه
چه کنه
چه کنه

می دونی که هر شبی دیوونه ی تو
مست مست می آد به سوی خونه ی تو

می دونی که هر شبی دیوونه ی تو
مست مست می آد به سوی خونه ی تو

ای مسافر ای عزیزم، ای بهار آرزویم
بی تو هر شب غم نشسته، در کنارم روبرویم
بغض تنهایی شکسته، ناله ات را در گلویم

هوس میکده داره، دل دیوونه ی من
نمی دونه بی تو ایام بهارو چه کنه
چه کنه
چه کنه

آخه باز خونه خرابه، غم عشق تو بگو
دل آشفته ی بی صبرو قرارو چه کنه
چه کنه
چه کنه

می دونی که هر شبی دیوونه ی تو
مست مست می آد به سوی خونه ی تو

می دونی که هر شبی دیوونه ی تو
مست مست می آد به سوی خونه ی تو

می دونی که هر شبی دیوونه ی تو
مست مست می آد به سوی خونه ی تو

Anonymous Anonym said...
من که می دانم شبی ، عمرم به پایان می رسد
نوبت خاموشیِ من ، سهل و آسان می رسد
من که می دانم که تا ، سرگرم بزم هستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد

پس چرا ، پس چرا عاشق نباشم ، پس چرا عاشق نباشم
من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست
بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست
من که میدانم اجل ، ناخوانده و بی دادگر
سرزده می اید و راه فراری نیست نیست
پس چرا ؟ پس چرا عاشق نباشم ؟ پس چرا عاشق نباشم ؟

من که می دانم شبی ، عمرم به پایان می رسد
نوبت نوبتِ خاموشیِ من ، سهل و آسان می رسد
پس چرا ؟ پس چرا عاشق نباشم ؟ پس چرا عاشق نباشم ؟
پس چرا ؟ پس چرا عاشق نباشم ؟ پس چرا عاشق نباشم ؟

Anonymous Anonym said...
خدایاخدایاچراازمن اوراگرفتی که ماتم بگیرم من اینسوی دنیاتوانسوی دنیاچرا دردخودکمبگیرم
زروزی که رفته زپیشم او نامه ننوشته
زخاطرمگربرده اوازدل یادبگذشته
دریغاگذشته گذشته دریغا گذشته گذشته
خدایاهمه هستی ام را گرفتی
همه هستی ام را تویکجا گرفتی
اگرروزی ازاین قفس پربگیرم
روم سربه پایش نهم تا بمیرم
و یا زندگی را من از سر بگیرم (هما میرافشار)
خدایاهمه هستی ام بوده یادش
همه هستی ام بود عشق جانکاهش
اگر من به راهش بمیرم کم است و
خجل مانده ام باز ز یاد نگاهش
اگرجان فدایش بسازم
به حقش کم است تا نهم سر به پایش
خدایاهمه آرزویم ببینم همه آرزویم ببینم بمیرم
ببینم لقایش که عشقم همین است
ببینم که عشقم بود زنده یادش
اضافه متن هدیه ای است به خواننده محبوبم گلپا

Anonymous Anonym said...
اشک من ! خودتو نگه دار ،
نیا پایین منو رسوا می کنی
آخه غم تو میون جمعی ،
چرا تنها ، منو پیدا می کنی

می شکنی منو با نگاهت ، پیش مردم ،
آخه ای چشم سیاه
خون قلب منو هر شب ، جای باده ،
توی مینا می کنی
خون قلب منو هر شب ، جای باده ،
توی مینا می کنی

*****

می ریزه رو بالش من ،
هر شب این اشکای لرزون
بی تو من غمگین و تنها ،
من پریشون ، دل پریشون

مستی ام رو تا سحر ،
پیمونه ام می بینه و بس
غنچه های اشکمو ،
دست غمت می چینه و بس

**********

اشک من ! خودتو نگه دار ،
نیا پایین منو رسوا می کنی
آخه غم تو میون جمعی ،
چرا تنها منو پیدا می کنی

می شکنی منو با نگاهت ، پیش مردم ،
آخه ای چشم سیاه
خون قلب منو هر شب ، جای باده ،
توی مینا می کنی
خون قلب منو هر شب ، جای باده ،
توی مینا می کنی

*****

می ریزه رو بالش من ،
هر شب این اشکای لرزون
بی تو من غمگین و تنها ،
من پریشون ، دل پریشون

مستی ام رو تا سحر ،
پیمونه ام می بینه و بس
غنچه های اشکمو ،
دست غمت می چینه و بس

**********

اشک من ! خودتو نگه دار ،
نیا پایین منو رسوا می کنی
آخه غم تو میون جمعی ،
چرا تنها منو پیدا می کنی

Anonymous Anonym said...
شکلکی از ۲۰ سالگی من است

بر دیوار کوبیده

خاموش تر از خودم

گویای لحظه ای از زندگانی من
(از من نيست) ...

Anonymous Anonym said...
Thank you!
[url=http://hexdsxhc.com/yesy/ppof.html]My homepage[/url] | [url=http://mbzoxfsx.com/txcu/bmwa.html]Cool site[/url]

Anonymous Anonym said...

Anonymous Anonym said...
Thank you!
http://hexdsxhc.com/yesy/ppof.html | http://dpiwyvel.com/dnvt/psde.html