warum ...
warum erwachen wir immer erst wenn die sonne schon am himmel steht
und wir uns nur noch fragen können wie schön ihr aufgang wohl gewesen wäre warum merken wir immer erst mitten im kalten winter wie warm die regentage im sommer noch waren und doch ziehen wir uns auch dann erst etwas warmes an wenn wir schon frieren und es eigentlich dafür schon zu spät ist.
aber warum?
"كسي تو زندگيم بود، ديگه نيست، كه ميتونست باشه و اسمش اول تموم نوشته هام بياد. ولي نخواست، ولي نشد، ولي نفهميد، يه چيز رو نفهميد. صداي منو نشنيد. نميدونم، فقط ميدونم نشد. چي شد كه نشد، نميدونم. فقط نشد. رفت، شد هيچي. مثل اول خودش هيچي. چون اون خود هيچي بود انگار، خود دروغ بود، اينو بعد ها فهميدم. خوب حالا اول تموم نوشته هام، جاي اسم يه نفر خاليه. يه نفر كه ميتونست اسم يكي باشه كه بايد باشه. ميتونست اون اسم تا دنيا دنيا بود، همين طوري تو كتابها بمونه، بره تو خونه ها، تو اسم آدماي ديگه كه قراره به دنيا بيان، ولي نشد، نمي دونم چي شد كه نشد، فقط نشد. همين
مهربانم، باور كن عشق كيفيت پنهاني است كه ما در ته مانده زندگيمان، آن را از بهشت به زمين آورديم و چه ثروتي بالاتر از اين؟ آن كس كه اين را دريابد، با وقار در عام قدم ميزند، با وقار ميانديشد، با وقار زندگي ميكند و با وقار ميميرد. و آن كس كه اين راز را نميداند، در تاريكي ميميرد... باور كن آنها كه عاشق ترين هستند كسانياند كه به حقيقت نزديكترند، چرا كه حقيقت هميشه در عشق پرسه ميزند، ودر عشق پيداست و پنهان. و عشق، تنها عشق ميتواند آدمي را افشا كند و حقيقت، چيزي جز افشا شدن سرنوشت ما نيست و سر نوشت ما، راه رفتن در درون همان كيفيت پنهاني است كه از بهشت آوردهايم... پس بيا ثروتمند ترين افراد عالم باقي بمانيم...".. گاهي اوقات سکوت از شنيدنيترين حرفهاي نگفته شنيدني تره!.. همين!..
با سپاس از مهربان
یک آرامتر از خواب درختان به سراغ من بیا . میخواهم با شکوفه های سیب برایت تابلوی از نقاشی بکشم و با اشکهایم گردو غبار را از کفشهایت بشویم . میخواهم تمام بغضهایم بر شانه های تو آب شود .
چرا دلم برایت تنگ نشود ؟ چرا دستهای تو را ستایش نکنم ؟ چرا خوشبو ترین گلهای دنیا را برای تو نچینم ؟ چرا عطر ماه را در شیشه ایی نریزم و به تو تقدیم نکنم ؟
kommt man oft nicht weit.
Manch kleine Lüge macht sich breit
und hilft, Probleme zu lösen -
man fühlt sich befreit.
Kleine Notlügen
kann man akzeptieren -
Mit großen Lügen -
wird man der Menschen Achtung verlieren!
weil zwei Mäuler ungesund.
Mit dem einen Munde schon
schwatzt zuviel der Erdensohn.
Hat er jetzt das Maul voll Brei,
muß er schweigen unterdessen;
hätte er der Mäuler zwei,
löge er sogar beim Essen.
Ich wünsche mir
von ganzem Herzen,
daß du
wenn nur irgendwie
möglich,
bei mir bist
alle Tage -
und mir trotzdem
nie
alltäglich wirst.
[url=http://kttcutgp.com/xewf/pwle.html]My homepage[/url] | [url=http://sosvddoo.com/fmwh/crvm.html]Cool site[/url]
My homepage | Please visit
http://kttcutgp.com/xewf/pwle.html | http://ehvcrnia.com/yrxt/qfqn.html