Montag

Bedenk's Sag morgens mir ein gutes Wortbevor du gehst vom Hause fort.
Es kann so viel am Tag gescheh'n,wer weiß,
ob wir uns wiedersehn.
Sag lieb ein Wort zur guten Nacht,wer weiß, ob man noch früh erwacht.
Das Leben ist so schnell vorbei,und dann ist es nicht einerlei,
was du zuletzt zu mir gesagt,
was du zuletzt mich hast gefragt.
Drum laß ein gutes Wortdas letzte sein,
bedenk,
das letzte könnt'sfür immer sein!
6 Comments:
Anonymous Anonym said...
من ايستاده ام


بي هيچ تکيه گاه


من راه ميروم بي منت عصا


دست مرا مگير


پايم شکسته نيست


از حال من بپرس


قلبم شکسته است

Anonymous Anonym said...
Der Tod der Geliebten

Er wußte nur vom Tod, was alle wissen:
daß er uns nimmt und in das Stumme stößt.
Als aber sie, nicht von ihm fortgerissen,
nein, leis aus seinen Augen ausgelöst,
hinüberglitt zu unbekannten Schatten,
und als er fühlte, daß sie drüben nun
wie einen Mond ihr Mädchenlächeln hatten
und ihre Weise wohlzutun:
Da wurde ihm die Toten so bekannt,
als wäre er durch sie mit einem jeden
ganz nah verwandt; er ließ die andern reden
und glaube nicht und nannte jenes Land
das gutgelegene, das immersüße -
und tastete es ab für ihre Füße.

Anonymous Anonym said...
Komm, o Schmerz, der Ruhe zu entgehen -
ist mein Wunsch!
Gram zu finden, Freuden nicht mehr sehen -
ist mein Wunsch.
Komm, o Liebe, mach mich ganz verworfen -
vor der Welt!
Guter Rat, der Schmerzenlosen Flehen -
ist mein Wunsch.
Komm, o Sehnsucht, bring die Hand des Wunsches mir zum Saum:
Ohne Kraft, mein Hemd zerreißend, flehen -
ist mein Wunsch.
Komm, o Glück, und richte, mich zu töten, nun ein Fest:
Seinem Blick als Opfer zu vergehen -
ist mein Wunsch.
Komm, o Tod, sei gnädig; denn ich wälzte mich in Blut
Ohne ihn - ach, nun zur Ruhe gehen -
ist mein Wunsch.

Anonymous Anonym said...
Der Freitod

Nun sitze ich hier...tieftraurig, einsam und alleine
Das Leben vor mir, ein nächster Schritt und es ist vorbei
Verzweifelt stehe ich da, am Abgrund tief getroffen
Missverstanden, das Herz gebrochen
Ein Schuss, ein Sprung, ein letzter Schlaf
Der Wille zum Weiterleben nicht mehr da
Am Tor des Glaubens, nun angekommen
Von den Qualen befreit und das Leben genommen

Anonymous Anonym said...
اگر کوچه های زندگی بن بست نبود اگر دل ساده ام بت پرست نبود اگر پيوسته سبزه ها و درختان را دعا ميکردم اگر نيمه شبها تو را صدا ميکردم اگر از همه جا بی خبر نميشدم و اگر بسته کاش و اما و اگر نميشدم باز ميتوانستم نام تو را بر زبان اورم يا لا اقل دستی به سوی اسمان اورم

اگر افتادن برگ را باور ميکردم اگر امدن مرگ را باور ميکردم اگر از عشق غافل نميشدم اگر اين همه عاقل نميشدم اگر تپش قلب تو را فراموش نميکردم اگر فانوس های خاطره را خاموش نميکردم اگر با اتفاقی که افتاد نميرفتم و اگر از ياد تو چون باد نميرفتم باز ميتوانستم با تو اغاز شوم يا درون غنچه بمانم و راز شوم
شايديک کسی شبهابرای اينکه خواب تو رو ببينه به خداالتماس می کنه!!! شايد کسی به محض ديدن تودستاش يخ می کنه وطپش قلبش مرتب بيشتر می شه!!! مطمئن باش يک کسی شبهابه خاطرتودر دريائی ازاشک می خوابه!!! ولی تواونونمی بينی!!!!!!!!!!

Anonymous Anonym said...
50 تا عاشقانه ترين کارهايي که مي تونين با دوست دختر/پسر تون انجام بدين :
يک: غروب آفتاب رُ با همديگه تماشا کنين.
دو: با همديگه نجوا کنين.
سه: براي همديگه آشپزي کنين.
چهار: زير بارون راه برين.
پنج : دست هاي همديگه رُ بگيرين.
شش: براي همديگه هديه بخرين.
هفت: گل سرخ ! (گل رز به همديگه هديه بدين)
هشت: عطر/ادکلن مورد علاقه ي همديگه رُ پيدا کنين و از اون استفاده کنين وقتي با هم هستين.
نه: برين پياده روي در امتداد ساحل، در نيمه شب.
ده: براي همديگه شعر بنويسين
يازده: در آغوش گرفتن يه داروي جهانيه!
دوازده: بگين «عاشقتم» وقتي واقعاً منظورتون همينه، و مطمئن بشين بدونن که منظورتون اينه!
سيزده: هديه هاي ناگهاني به همديگه بدين؛ گل، شکلات، شعر و غيره.
چهارده: بهش بگو که تنها دختري هست که مي خوايش. دروغ نگو!
پونزده: هر لحظه ي ممکن رُ با هم بگذرونين.
شونزده: تو چشم هاي همديگه نگاه کنين.
هفده: خيلي آروم چونه ش رُ فشار بده، به چشم هاش نگاه کن، بهش بگو که دوستش داري، خيلي آهشته ببوسش.
هجده: در جاهاي عمومي، با همديگه فقط حرف بزنين.
نوزده: تو جيب همديگه نوشته هاي عاشقانه بذارين وقتي حواسش نيست!
بيست: براش يه حلقه (انگشتر) بخر!
بيست و يک: براي همديگه آواز بخونين.
بيست و دو: هميشه دور کمر/پهلوش رُ بگير.
بيست و سه: به ناهار دعوت ش کن و براي دو نفر ناهار درست کن.
بيست و چهار: ماکاروني؟!؟!؟! تا به حال «خانم و ولگرد» رُ ديدي؟
بيست و پنج: دستش رُ بگير، تو چشماش نگاه کن، دستش رُ ببوس، و رو قلبت قرارش بده.
بيست و شش: ب همديگه برقصين.
بيست و هفت: اجازه بده عشقت به خواب بره وقتي که سرش در آغوش/رو دامن ت هست. (خيلي زيبا به نظر مياد!)
بيست و هشت: کارهاي جذاب بکن، مثلاً «دوستت دارم» رُ جوري رو يه تکه کاغذ بنويس که واسه خوندنش مجبور باشه تو آينه نگاه کنه.
بيست و نه: معذرت بخواه براي هر پنج دقيقه زنگ زدن بهش!
سي: حتا اگه واقعاً خيلي گرفتار هستي واسه انجام دادن کاري، کارت رُ يه لحظه ول کن تا بهش زنگ بزني و بگي دوستش داري.
سي و يک: در هنگام تعطيلي بهش زنگ بزن تا بگي داشتي بهش فکر مي کردي.
سي و دو: روياهات رُ به ياد بيار و در موردشون باهاش صحبت کن.
سي و سه: هميشه بهش بگو چه قدر خوشگل به نظر ميرسه.
سي و چهار: خاص ترين اسرار/ترس هاتون رُ به همديگه بگين.
سي و شش: موهاش رُ به بيرون از صورتش برس بزن.
سي و هفت: به دوستاش سخت نگير.
سي و هشت: با هم برين آرامگاه، کليسا، براي عبادت و پرستش.
سي و نه: براي ديدن يه فيلم رمانتيک ببرش، و قسمت هايي ش رُ که دوست داشت رُ به خاطر بسپار.
چهل: از همديگه ياد بگيرين و يه اشتباه رُ دو بار انجام ندين!
چهل و يک: توصيف کن لذتي رُ که احساس مي کني زماني که فقط با اون هستي.
چهل و دو: براي همديگه از خود گذشتگي کنين.
چهل و سه: واقعاً همديگه رُ دوست داشته باشين، يا پيش همديگه نمونين.
چهل و چهار: اجازه نده ثانيه اي تو اون روز مشخص شده باشه که بهش فکر نکرده باشي، و مطمئن باش اون هم اينو بدونه.
چهل و پنج: خودت رُ دوست داشته باش، قبل از اين که کس ديگه اي رُ دوست داشته باشي.
چهل و شش: ياد بگيريد چيزهاي قشنگ بگيد به زبان هاي خارجي.
چهل و هفت: تو راديو، به همديگه آهنگ تقديم کنين.
چهل و هشت: پاي تلفن به خواب برين وقتي با هم صحبت مي کنين.
چهل و نه: به طرفداري از همديگه پاشين، وقتي کسي چرت و پرتي رُ ميگه.
پنجاه: هيچ وقت بوس شب به خير رُ فراموش نکنين و هميشه به يادتون باشه بگين «خواب هاي خوب ببيني. . .» /